زیگموند فروید (Sigmund Freud) در 6 مهی 1856 در فرایبرگ امپراتوری اتریش (پریبور در جمهوری چک کنونی) متولد شد. پدرش، یاکوب، یهودی و تاجر پشم بود که شخصیتی سرد و مستبد داشت، در مقابل، مادر از نظر عاطفی والدی در دسترس بود.
خانوادهی زیگموند فروید در سال 1860 به وین نقل مکان کردند، شهری که فروید 78 سال، یعنی تا تصرف وین از سوی نازیها، در آن اقامت گزید. گرچه یهودستیزی اهالی وین فروید را از این شهر دلزده کرده بود، ریشههای فرهنگی و سیاسی تولد روانکاوی را میتوان در وین جستوجو کرد. برای مثال حساسیت فروید نسبت به آسیبپذیری اقتدار پدری در روان را معمولاً به کاهش قدرت نسل پدرش که اغلب لیبرالهایی عقلگرا در امپراتوری هابسبورگ بودند نسبت میدهند.
فهرست مطالب
ورود زیگموند فروید به دنیای طب
زیگموند فروید ظاهراً تحت تأثیر مقالهای از یوهان ولفگانگ فون گوته دربارهی طبیعت به رشتهی پزشکی روی آورد و وارد دانشگاه وین شد. در سال 1882، فروید به عنوان دستیار بالینی وارد بیمارستان عمومی وین شد تا نزد تئودور ماینرت روانپزشک و هرمان نوتهناگل، پروفسور طب داخلی، آموزش ببیند.
در سال 1885، زیگموند فروید تدریس نوروپاتولوژی را شروع کرد و تحقیقات مهمی را در مورد بصلالنخاع مغز به انجام رساند. در همین دوران بود که به فواید دارویی کوکائین علاقهمند شد. نتیجه فاجعهبار بود. هواداری فروید از کوکائین نه تنها منجر به اعتیاد یکی از دوستان نزدیکش شد که بر شهرت پزشکی او نیز سایه انداخت.
در اواخر سال 1885، زیگموند فروید به پاریس رفت تا تحصیلات خود دربارهی آسیبشناسی عصبی را زیر نظر ژان مارتین شارکو ادامه دهد. این اقامت 19هفتهای نقطهی عطفی در زندگی حرفهای فروید بود، چرا که کار شارکو با بیمارانی که تحت عنوان هیستریک طبقهبندی میشدند فروید را با این احتمال مواجه کرد که منشأ اختلالات آنها نه در مغز که در ذهن است. از نظر فروید، ارتباط میان علائم هیستریک و تلقین هیپنوتیزم توسط شارکو قدرت حالات روانی را در علت بیماری نشان میداد. با وجود این، فروید به زودی ایمان خود به هیپنوتیزم را کنار گذاشت.
در سال 1886، زیگموند فروید سمَت خود در بیمارستان را رها کرد و مطب خصوصیاش را با تخصص اختلالات عصبی به راه انداخت. در همان سال، فروید ملحد با مارتا برنیز، نوهی خاخام ارشد هامبورگ، ازدواج کرد. نتیجهی این ازدواج شش فرزند بود: ماتیلد، ژان مارتین، الیور، ارنست، سوفی و آنا.
آغاز روانکاوی
زیگموند فروید با راهاندازی مطب خصوصی خود در وین شروع به استفاده از هیپنوتیزم در کار بالینی خود کرد. او رویکرد دوست و همکار خود، یوزف بروئر، را نوعی هیپنوتیزم متفاوت با روشهای فرانسوی میدانست، زیرا در آنها از تلقین استفاده نمیشد. درمان یکی از بیماران بروئر به نام «آنا او» فروید را بسیار متأثر کرد. از آنا او خواسته شد که در طول هیپنوتیزم در مورد علائم خود صحبت کند. در این روش، با بازیابی خاطرات آسیبزای مرتبط با شروع علائم، از شدت آنها کاسته میشد.
زیگموند فروید پس از مدتی هیپنوتیزم را کنار گذاشت، چرا که به این باور رسید که تشویق بیماران به صحبتی آزادانه، به دور از هر گونه سانسور و ممانعت از هر آنچه به ذهنشان میآید، به تسکین منسجمتر علائم میانجامد. او این روش را «تداعی آزاد» نامید و دریافت که با تجزیه و تحلیل رؤیای بیماران میتوان به پیچیدگیهای ناخودآگاه دست یافت و عوامل روانی سرکوب را نشان داد.
زیگموند فروید در سال 1896 اصطلاح «روان کاوی» را برای اشاره به روش بالینی خود و نظریههای مبتنی بر آن به کار برد.
توسعهی روانکاوی زیگموند فروید
زیگموند فروید در سالهای 1900 تا 1905 به بسط نظریهی ضمیر ناخودآگاه پرداخت. او مدلی توپوگرافیک از ذهن ایجاد کرد و به کمک آن، به توصیف ویژگیهای ساختاری و عملکردی ذهن پرداخت. فروید از تشبیه کوه یخ برای توصیف سه سطح از ذهن استفاده کرد. نوک این کوه سطح آگاهی است. بخش پایینتر را پیشآگاهی تشکیل میدهد و شامل چیزهایی است که میتوانند از حافظه بازیابی شوند. سومین منطقه که زیر سطح آب قرار دارد منطقهی ناخودآگاه است. علت واقعی بیشتر رفتارها را در این سطح میتوان جستوجو کرد.
زیگموند فروید در سال 1923 از ذهن مدلی ساختاریتر شکل داد و آن را دستگاه روان نامید. این مدل اید، ایگو و سوپر ایگو را در بر دارد. بنا بر فرض فروید، اید در سطح ناخودآگاه و بر اساس اصل لذت عمل میکند. این شناسه شامل دو نوع رانهی زیستی است که فروید آنها را اروس یا رانهی حیات و تاناتوس یا رانهی مرگ مینامید.
فروید معتقد بود که اروس از تاناتوس قویتر است و این بشر را قادر میسازد که به جای خودتخریبی زنده بماند. ایگو در دوران نوزادی از اید رشد میکند و هدف آن ارضای خواستههای اید به روشی ایمن و از نظر اجتماعی قابل قبول است. سوپر ایگو در اوایل کودکی رشد کرده و مسئول اطمینان از رعایت هنجارهای اخلاقی است. سوپر ایگو فرد را برمیانگیزد تا به شیوهای اجتماعی، مسئولیتپذیر و قابل قبول رفتار کند.
بنا بر نظر زیگموند فروید، معضل اساسی ابنای بشر این است که هر یک از این عناصر دستگاه روانی از فرد خواستههایی دارد که با دو عنصر دیگر ناسازگار است و این درگیری درونی را اجتنابناپذیر میسازد. در این میان، ایگو مکانیزمهای روانی مختلفی را به کار میگیرد تا بر اضطراب ناشی از این درگیری غلبه کند.
زیگموند فروید رؤیاها را شاهراهی به سوی ناخودآگاه میدانست. چراکه در رؤیا دفاعیات اید در پایینترین حد خود است و بنابراین برخی از موارد سرکوبشده، هرچند به شکلی تحریفشده، به آگاهی میرسند. فروید کارکرد اصلی رؤیاها را تحقق آرزو میدانست و میان محتوای آشکار یک رؤیا و محتوای نهفته یا معنای نمادین تمایز قائل بود.
نظریه فروید
مکتب روانکاوی فروید، به نقش تعارضات ناهشیار در تبیین رفتار و شخصیت فرد تاکید دارد. او معتقد بود رفتار انسان از تعارضات ناهشیار که بر اساس دو سائق جنسی و پرخاشگری است به وجود میآید و تجربیات گذشته و دوره کودکی بر رفتار فرد بالغ در تکانههای ناهشیار در زندگی روزمره در رویاها، خاطرات و لغزشهای زبانی تاثیر میگذارد. فروید، دارای تفکر تحولی است اما از نوع مکانیکی آن. فرض او این است که در رشد انسان پس از ۵ سالگی چیز تازهای به وجود نمیآید و واکنشها و تجربههای بعد را باید تکرار گذشته دانست.
او در سال ۱۸۹۷ مسیر دیگری در بررسیهای خود آغاز کرد که خودتحلیلی (self analysis) نام گرفت. او بعد از مرگ پدرش دچار آشفتگی و اضطراب شد و همین امر او را بر انگیخت تا به بررسی رویاها و خاطراتش بپردازد. از طریق این تحلیلها چیزی را کشف کرد که خود آن را بزرگترین دستاوردش میدانست؛ “عقده ادیپ” که کودک به دلیل عشق به والد جنس مخالف با والد جنس موافق خود به شدت به رقابت میپردازد او این نظریه را در کتاب تعبیر رویا انتشار داد و تعبیر رویا را شاهراهی به سوی ناهشیار نامید.
مرگ زیگموند فروید
پس از حملهی هیتلر به اتریش، زیگموند فروید به انگلستان مهاجرت کرد. کتابهای او از اولین کتابهایی بودند که به عنوان ثمرهی علم یهود سوزانده شدند. فروید در این باره چنین گفت: «چه پیشرفتی کردهایم! در قرون وسطی آنها مرا میسوزاندند، اکنون به سوزاندن کتابهای من اکتفا می کنند!»
در اواسط سپتامبر 1939، سرطان فک فروید بسیار پیشرفت کرد. او به پزشک خود تصمیمشان دربارهی مرگ خودخواسته را یادآور شد. در 21 و 22 سپتامبر او دوزهایی از مورفین دریافت کرد و نهایتاً در 3 صبح 23 سپتامبر درگذشت، و سه روز بعد جسدش سوزانده شد. خاکستر او در گلدان عتیقهی اهدایی ماری بناپارت که با صحنههایی دیونیسوسی نقاشی شده نگهداری میشود.
مرکز اعصاب و روان نوین با ارائه خدمات
در خدمت شما عزیزان است. برای مطالعه بیشتر روی هرکدام کلیک کنید وهمچنین به صفحه سوالات متداول مراجعه بفرمایید از طریق فرم تماس اقدام کنید و یا با شماره تلفن های مرکز تماس حاصل فرمایید.
۰۵۱-۳۸۴۴۳۸۹۳
۰۹۱۵۹۱۶۶۷۰۳
دیدگاه